خليفه اول تكرار نكرد. (١)

گذشته از اينها خليفه دوم در حديث (٢) ابن عباس به اين حقيقت اعتراف مى نمايد ، وى مى گويد : من فهميدم كه پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله مى خواهد خلافت على را تسجيل كند ، ولى براى رعايت مصلحت به هم زدم. مى گويد : خلافت از آن على بود (٣) ولى اگر به خلافت مى نشست مردم را به حق وراه راست وادار مى كرد وقريش زير بار آن نمى رفتند از اين روى وى را از خلافت كنار زديم.

با اين كه طبق موازين دينى بايد متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را براى خاطر متخلف ترك نمود موقعى كه براى خليفه اول خبر آوردند كه جمعى از قبايل مسلمان از دادن زكات امتناع مى ورزند ، دستور جنگ داد وگفت : « اگر عقالى را كه به پيغمبر خدا مى دادند به من ندهند با ايشان مى جنگم » . (٤) والبته مراد از اين سخن اين بود كه به هر قيمت تمام شود بايد حق احيا شود البته موضوع خلافت حقه از يك عقال مهم تر وبا ارزش تر بود.

امامت در بيان معارف الهيه

در بحث هاى پيغمبرشناسى گذشت كه طبق قانون ثابت وضرورى هدايت عمومى ، هر نوع از انواع آفرينش از راه تكوين وآفرينش به سوى كمال وسعادت نوعى خود هدايت ورهبرى مى شود.

نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كليت اين قانون عمومى مستثنا نيست واز راه غريزه واقع بينى وتفكر اجتماعى ، در زندگى خود به روش خاصى بايد

__________________

(١) ابن اثير ، الكامل ، ج ٢ ، ص ٢٩٢ وشرح ابن ابى الحديد ، ج ١ ، ص ٥٤

(٢) شرح ابن ابى الحديد ، ج ١ ، ص ١٣٤

(٣) تاريخ يعقوبى ، ج ٢ ، ص ١٣٧

(٤) البداية والنهايه ، ج ٦ ، ص ٣١١

۲۱۲۱