با اين ندارد كه نسبت فعل به انسان كه يكى از اجزاى علت تامه است نسبت امكان باشد.

انسان امكان يعنى اختيار فعل را دارد وضرورى بودن نسبت فعل به مجموع اجزاى علت موجب ضرورى بودن نسبت فعل به برخى از اجزاى آن كه انسان است نمى باشد.

درك ساده وبى آلايش انسان نيز اين نظر را تأييد مى كند ، زيرا ما مى بينيم مردم با نهاد خدادادى خود ميان امثال خوردن ونوشيدن ورفتن وآمدن وميان صحت ومرض وبزرگى وكوچكى ، بلندى قامت فرق مى گذارند وقسم اول را كه با خواست واراده انسان ارتباط مستقيم دارد در اختيار شخص مى دانند ومورد امر ونهى وستايش ونكوهش قرار مى دهند برخلاف قسم دوم كه در آنها تكليفى متوجه انسان نيست.

در صدر اسلام ميان اهل سنت درخصوص افعال انسان دو مذهب مشهور بود :

گروهى از اين روى كه افعال انسان متعلق اراده غير قابل تخلف خدا است انسان را در افعال خود مجبور مى دانستند وارزشى براى اختيار واراده انسان نمى ديدند وگروهى انسان را در فعل خود مستقل مى دانستند وديگر متعلق اراده خدايى نديده از حكم قدر خارج مى شمردند.

ولى به حسب تعليم اهل بيت كه با ظاهر تعليم قرآن مطابقت دارد انسان در فعل خود مختار است ولى مستقل نيست بلكه خداى متعال از راه اختيار فعل را خواسته است وبه حسب تعبير سابق ما خداى متعال از راه مجموع اجزاى علت تامه كه يكى از آنها اراده واختيار انسان مى باشد فعل را خواسته وضرورت داده است ودر نتيجه اين گونه خواست خدايى فعل ضرورى وانسان نيز درآن مختار مى باشد ؛ يعنى فعل نسبت به مجموع اجزاى علت خود ضرورى ونسبت به يكى از اجزا كه انسان باشد اختيارى وممكن است.

۲۱۲۱