وپنجاه هزار نفری به فرماندهی «فیروزان» ترتیب داد تا جلو هر نوع حمله ناگهانی را بگیرد وحتی در صورت مساعد بودن وضع ، دست به حمله تهاجمی بزند.

«سعد وقّاص» ، فرمانده کل قوای اسلام (وبه نقلی «عمار یاسر» که حکومت کوفه را در اختیار داشت) ، نامه ای به عمر نوشت وخلیفه را از تحریک های دشمن آگاه ساخت وافزود : سپاه کوفه ، آماده اند که نبرد را آغاز کنند وپیش از آن که دشمن شروع به جنگ کند ، آنان برای ارعاب دشمن دست به حمله زنند.

خلیفه به مسجد رفت ، سران صحابه را جمع کرد وآنان را از تصمیم خود مبنی بر این که می خواهد مدینه را ترک گوید ودر منطقه ای میان بصره وکوفه فرود آید ، واز آن نقطه رهبری سپاه را به دست بگیرد ، آگاه ساخت. در این موقع «طلحه» برخاست وخلیفه را بر این کار تشویق کرد وسخنانی گفت که بوی تملّق وچاپلوسی به خوبی از آن استشمام می شد. پس از او «عثمان» برخاست ونه تنها خلیفه را به ترک مدینه تشویق کرد ، بلکه افزود : به سپاه شام ویمن بنویس که همگی منطقه خود را ترک کنند وبه تو بپیوندند وتو با این جمع انبوه بتوانی با دشمن رو به رو شوی. در این موقع «امیرمؤمنان عليه‌السلام» برخاست وفرمود :

پیروزی وشکست این امر (اسلام) بستگی به فزونی خود وکمی جمعیت نداشته است ، این دین خدا ست که آن را پیروز ساخت وسپاه اوست که خود آن را آماده ویاری کرد تا آن که به آن جا که باید برسد ، رسید وبه هرجا که باید طلوع بکند ، طلوع کرد. از ناحیه خداوند به ما وعده پیروزی داده شده است ، ومی دانیم که خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانیده وسپاه خویش را یاری خواهد کرد. موقعیت زمام دار ، همچون رشته مهره ها است که آن ها را گرد آورده به هم پیوند می دهد. اگر رشته از هم بگسلد ، مهره ها پراکنده می شوند وسپس هرگز نمی توان آن ها را جمع آوری کرده واز نو نظام بخشید.

۷۵۸۱