جای دیگر قرار دهند ، وباور نمی کردم) خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد ، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که باچشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته ومی خواهند دین محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام واهلش را یاری نکنم ، باید شاهد نابودی وشکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت وحکومت بر شما بزرگ تر بود ، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل وتمام می شود ، همان طور که «سراب» تمام می شود ویا ابرها از هم می پاشند. پس در این پیشامدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت ونابود شد ودین پابرجا ومحکم گردید». (۱)

همچنین امام در نخستین روزهای خلافت خود طی خطبه ای این موضوع را یادآوری نمود. «عبدالله بن جناده» می گوید : من در نخستین روزهای زمام داری علی عليه‌السلام از مکه وارد مدینه شدم ، دیدم همه مردم در مسجد پیامبر دور هم گردآمده اند وانتظار ورود امام را می کشند ، ناگهان علی عليه‌السلام در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود ، از خانه بیرون آمد ، دیده ها به سوی او خیره شد ، او در مسند خطابه قرار گرفت وسخنان خود را پس از حمد وثنای خداوند چنین آغازکرد :

«هان ای مردم! آگاه باشید روزی که پیامبر گرامی از میان ما رخت

__________________

۱ ـ فوالله ما کان یلقی فی روعی ولا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الأمر من بعده صلى‌الله‌عليه‌وآله عن اهل بیته ، ولا انهم منحوه عنی من بعده فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه ، فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الإسلام ، یدعون الی محق دین محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله فخشیت ان لم انصر الإسلام واهله ان اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به علیّ اعظم من فوت ولایتکم التی انّما هی متاع ایام قلائل ، یزول منها ماکان ، کما یزول السراب ، او کما یتقشع السحاب ، فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل وزهق واطمأنَّ الدین وتنهنه.

(نهج البلاغه ، صبحی صالح ، نامه ۶۲ ونیز الغارات ، ج ۱ ، ص ۳۰۶ با اندکی تفاوت در الفاظ)

۷۵۸۱