از این درخواست بگذر.

بیا از جنگ صرف نظر کن واز این جا برگرد وکار محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله را به دیگران واگذار. اگر او راستگو باشد ، تو سعادتمندترین فرد بهوسیله او خواهی بود واگر غیر از این باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل می شود.

زنان قریش هرگز از چنین کاری سخن نخواهند گفت. من نذر کرده ام که تا انتقام خود را از محمد نگیرم برسرم روغن نمالم.

پس برای جنگ از اسب پیاده شو.

گمان نمی کردم هیچ عربی چنین تقاضایی از من بکند. من دوست ندارم تو به دست من کشته شوی ، زیرا پدرت دوست من بود. برگرد ، توجوانی!

ولی من دوست دارم تو را بکشم!

عمرو از گفتار علی عليه‌السلام خشمگین شد وبا غرور از اسب پیاده شد واسب خود را پی کرد وبه طرف حضرت حمله برد. جنگ سختی در گرفت ودو جنگاور باهم درگیر شدند. عمرو در یک فرصت مناسب ضربت سختی بر سر علی عليه‌السلام فرود آورد. علی عليه‌السلام ضربت او را با سپر دفع کرد ، ولی سپر دونیم گشت وسر آن حضرت زخمی شد ، در همین لحظه علی عليه‌السلام فرصت را غنیمت شمرده ضربتی محکم بر او فرود آورد واو را نقش زمین ساخت. گرد وغبار میدان جنگ مانع از آن بود که دو سپاه نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند. ناگهان صدای تکبیر علی عليه‌السلام بلند شد. غریو شادی از سپاه اسلام برخاست وهمگان فهمیدند که علی عليه‌السلام ، قهرمان بزرگ عرب را کشته است. (۱)

کشته شدن عمرو سبب شد که آن چهار نفر جنگاور دیگر که همراه عمرو از خندق عبور کرده ومنتظر نتیجه مبارزه علی وعمرو بودند ، پابه فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوی لشگرگاه خود بگذرند ، ولی یکی از آنان به نام «نوفل» هنگام فرار ، با اسب خود در خندق افتاد وعلی عليه‌السلام وارد خندق شد و

__________________

۱ ـ محمدبن عمربن واقدی ، المغازی ، تصحیح : مارسدنس جونز ، ج ۲ ، ص ۴۷۱.

۷۵۸۱