استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد ونشست ومردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند ووقتی که پاسخ های قانع کننده وکاملی شنیدند ، شاد شدند واو را دعا کردند وستودند وعرض کردند : عموی شما ، عبدالله چنین وچنان فتوا داد. حضرت فرمود : عمو! نزد خدا بزرگ است که فردا در پیشگاه او بایستی وبه تو بگوید : با آن که در میان امت ، داناتر از تو وجود داشت ، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی؟! (۱)

«اسحاق بن اسماعیل» که آن سال همراه این گروه بود ، می گوید :

من نیز در نامه ای ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم : اگر به پرسش های من پاسخ داد ، از او تقاضا می کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن است ، پسر قرار دهد. وقتی که مردم سؤالات خود را مطرح کردند ، من نیز نامه را دردست گرفته به پا خاستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید ، فرمود : ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار! به دنبال این قضیه همسرم پسری به دنیا آورد ونام او را «احمد» گذاشتم. (۲)

این دیدار وبحث وگفتوگو ودیدارهای مشابه دیگری که با امام جواد عليه‌السلام صورت گرفت (۳) مایه اطمینان واعتقاد کامل شیعیان به امامت آن حضرت گردید وابرهای تیره ابهام وشبهه را از فضای فکر وذهن آنان کنار زد وخورشید حقیقت را آشکار ساخت.

__________________

۱ ـ مجلسی ، بحار الأنوار ، ج ۵۰ ، ص ۹۸۱۰۰ (به نقل از عیون المعجزات) ؛ محمد بن جریر طبری ، ابن رستم ، دلائل الإمامه ، ص ۲۰۴۲۰۶ ؛ مسعودی ، اثبات الوصیه ، ص ۲۱۳ ۲۱۵ (با اندکی اختلاف در عبارات) ؛ قرشی ، سید علی اکبر ، خاندان وحی ، ص ۶۴۲ ۶۴۴ ؛ مرتضی العاملی ، جعفر ، نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد عليه‌السلام ، ترجمه سید محمد حسینی ، ص ۲۷۲۹.

۲ ـ مسعودی ، همان کتاب ، ص ۲۱۵.

۳ ـ مجلسی ، همان کتاب ، ص ۹۰ ؛ مسعودی همان کتاب ، ص ۲۱۰ ؛ شیخ مفید ، الإختصاص ، تصحیح وتعلیق : علی اکبر غفّاری ، ص ۱۰۲.

۷۵۸۱