بیرون رفت ، امام عليه‌السلام نگاهی به من کرد وفرمود : تو اهل عراق هستی ومردم عراق ظریف وباهوشند ، دراین باره چه می اندیشی؟ مأمون چه نقشه ای در سر دارد که اهل شرک وعلمای مذاهب را گرد آورده است؟

نوفلی می گوید : عرض کردم او می خواهد شما را به محک امتحان بزند وبداند پایه علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه سستی بنا نهاده ، به خدا سوگند طرح بدی ریخته وبنای بدی نهاده است!.

امام عليه‌السلام فرمود : چه بنایی ساخته وچه نقشه ای طرح کرده؟

نوفلی (که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت کامل نداشت واز توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود) عرض کرد : علمای علم کلام اهل بدعتند ومخالف دانشمندان اسلامند ، چرا که عالم ، واقعیت ها را انکار نمی کند ، اما این ها اهل انکار وسفسطه اند ، اگر دلیل بیاوری که خدا یکی است ، می گویند این دلیل را قبول نداریم واگر بگویی محمد رسول الله است ، می گویند رسالتش را اثبات کن ، خلاصه (آن ها افرادی خطرناکند و ...) در برابر انسان دست به مغالطه می زنند ، وآن قدر سفسطه می کنند تا انسان دست از حرف خود بردارد ، فدایت شوم از این ها برحذر باش!

امام عليه‌السلام تبسمی فرمود وگفت : ای نوفلی ، تو می ترسی دلائل مرا باطل کنند وراه را برمن ببندند؟!

نوفلی (که از گفته خود پشیمان شده بود) گفت : نه به خدا سوگند! من هرگز برتو نمی ترسم ، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آن ها پیروز کند.

امام فرمود : ای نوفلی ، دوست داری بدانی کی مأمون از کار خود پشیمان می شود؟

عرض کرد : آری.

فرمود : هنگامی که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود ودر برابر اهل انجیل به انجیلشان ودر مقابل اهل زبور به زبورشان ودر مقابل

۷۵۸۱