احساس نمی کرد ونه تنها به آینده خود مطمئن نبود ، بلکه برعکس ، این نکته را مسلم می پنداشت که عباسیان به خلافت وحکومت او تن در نخواهند داد ، از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند می دید ، به همین دلیل آستین همت بالا زد وبرای آینده به برنامه ریزی پرداخت. مأمون خطوط آینده خود را از لحظه ای تعیین کرد که به موقعیت خود پی برد ودانست که برادرش امین از مزایایی برخوردار است که دست وی از آن ها کوتاه است.

او از اشتباه های امین نیز پند آموخت : مثلاً «فضل» با مشاهده امین که خود را به لهو ولعب سر گرم ساخته بود ، به مأمون می گفت که تو پارسایی ودینداری ورفتار نیکو از خود بروز بده. مأمون نیز همین گونه می کرد ، هربار که امین کاری را با سستی آغاز می کرد ، مأمون همان را با جدیت در پیش می گرفت.

در هرحال مأمون در علوم وفنون مختلف تبحر یافت وبر امثال خویش ، وحتی برتمام عباسیان ، برتری یافت.

برخی می گفتند : در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود.

«ابن ندیم» درباره اش چنین گفته است : «آگاه تر از همه خلفا نسبت به فقه وکلام بود». از حضرت علی عليه‌السلام نیز نقل شده که روزی درباره بنی عباس سخن می گفت ، تا بدینجا رسیدکه فرمود : «هفتمین آن ها ، از همه شان دانشمندتر خواهد بود».

سیوطی ، ابن تغری بردی ، وابن شاکر کتبی نیز مأمون را چنین ستوده اند :

به لحاظ دوراندیشی ، اراده ، بردباری ، دانش ، زیرکی ، هیبت ، شجاعت ، سیادت وفتوت ، «بهترین مرد بنی عباس بود ، هرچند همه این صفات را اعتقادش به مخلوق بودن قرآن لکه دار کرده بود».

پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین شهادت داده وگفته بود : «... تصمیم گرفته ام ولایتعهد را تصحیح کنم وبه دست کسی بسپارم که رفتارش را بیش تر می پسندم ، خط مشیش را می ستایم ، به حسن سیاستش اطمینان دارم واز

۷۵۸۱