موازین فقهی رسمی ورایج تا حدّی بر حسب ظاهر رعایت می شد ، مثلاً اگر می خواستند درباره موضوعی حکمی بدهند ، نخست به قرآن وسنت پیغمبر رجوع می کردند واگر چنان حکمی را نمی یافتند از یاران پیغمبر (مهاجر وانصار) می پرسیدند که آیا در این باره حدیثی از پیغمبر شنیده اید یا نه؟ اگر پس از همه این جستوجوها سندی نمی یافتند ، آنان که در فقاهت بصیرتی داشتند ، با اجتهاد خود حکم را تعیین می کردند ، به شرط آن که آن حکم ، با ظاهر قرآن وسنت مخالفت کلی نداشته باشد. اما در عصر امویان ، خلفا هیچ مانعی نمی دیدند که حکمی صادر کنند وآن حکم برخلاف قرآن وگفته پیغمبر باشد ، چنان که برخلاف گفته صریح پیغمبر ، معاویه ؛ زیاد را از راه نامشروع فرزند ابوسفیان وبرادر خود خواند.!

۵. چنان که می دانیم فقه اسلام برای مجازات متخلفان احکامی دارد که به نام «حدود ودیات» معروف است. مجرم باید بر طبق این احکام ، کیفر ببیند ، اما در دوره امویان کیفر ومجازات هیچ گونه مطابقتی با جرم نداشت. مجازات مقصر بسته به نظر حاکم بود ، گاه مجرمی را می بخشیدند وگاه بی گناهی را می کشتند وگاه برای محکوم ، مجازاتی بیش از جرم تعیین می کردند!

۶. با آن که فقهای بزرگی در حوزه اسلامی تربیت شدند ، غالباً کسی به گفته آنان توجهی نمی کرد واگر فقیهی حکمی شرعی می داد که به زیان حاکمی بود ، از تعرض مصون نمی ماند. بدین جهت امر به معروف ونهی از منکر ، که دو فرع مهم اسلامی است ، تعطیل گردید ، وکسی جرأت نمی کرد خلیفه ویا عامل او را از زشت کاری منع کند.

۷. حریم حرمت شعائر ومظاهر اسلامی درهم شکست وبدانچه در دیده مسلمانان مقدس می نمود ، اهانت روا داشتند. چنان که خانه کعبه ومسجدالحرام را ویران کردند وبه تربت پیغمبر ومنبر ومسجد او توهین نمودند ومردم مدینه را سه روز قتل عام کردند.

۸. برای نخستین بار در تاریخ اسلام ، فرزندان پیغمبر را به طور دسته جمعی

۷۵۸۱