گشود ، به همین جهت از عموی خود که از شیعیان وعلاقه مندان امام ششم بود ، خواست ترتیب ملاقات او را با امام صادق عليه‌السلام بدهد.

داستان نخستین دیدار او با پیشوای ششم که مسیر زندگی علمی او را به کلی دگرگون ساخت ، بسیار شیرین وجالب است.

عموی هشام ، به نام «عمر بن یزید» ، می گوید : برادرزاده ام هشام که پیرو مذهب «جهمیه» بود ، از من خواست او را به محضر امام صادق عليه‌السلام ببرم تا درمسائل مذهبی با او مناظره کند. در پاسخ وی گفتم : تا از امام اجازه نگیرم ، اقدام به چنین کاری نمی کنم. سپس به محضر امام عليه‌السلام شرفیاب شده برای دیدار هشام اجازه گرفتم. پس از آن که بیرون آمدم وچند گام برداشتم ، به یاد جسارت وبی باکی برادرزاده ام افتادم ولذا به محضر امام بازگشته جریان بی باکی وجسارت او را یادآوری کردم.

امام فرمود : آیا برمن بیمناکی؟ از این اظهارم شرمنده شدم وبه اشتباه خود پی بردم. آن گاه برادرزاده ام را همراه خود به حضور امام بردم. پس از آن که وارد شده نشستیم ، امام مسئله ای از او پرسید واو در جواب فرو ماند ومهلت خواست وامام به وی مهلت داد. چند روز هشام در صدد تهیه جواب بود واین در وآن در می زد. سرانجام نتوانست پاسخی تهیه نماید. ناگزیر دوباره به حضور امام شرفیاب شده اظهار عجز کرد وامام مسئله را بیان فرمود.

در جلسه دوم ، امام مسئله دیگری را که بنیان مذهب جَهْمِیه را متزلزل می ساخت ، مطرح کرد ، باز هشام نتوانست از عهده پاسخ برآید ، لذا باحال حیرت واندوه جلسه را ترک گفت. او مدتی در حال بهت وحیرت به سر می برد ، تا آن که بار دیگر از من خواهش کرد که وسیله ملاقات وی را با امام فراهم سازم.

بار دیگر از امام اجازه ملاقات برای او خواستم. فرمود : فردا در فلان نقطه «حیره» (۱) منتظر من باشد. فرمایش امام را به هشام ابلاغ کردم. او از فرط اشتیاق ،

__________________

۱ ـ با توجه به این که «حیره» یکی از شهرهای عراق بوده وهشام در کوفه سکونت داشته است ، گویا این دیدارها در جریان یکی از سفرهای اجباری امام صادق عليه‌السلام به عراق ، صورت گرفته است.

۷۵۸۱