است که در این شیوه از زندگی ، رأی از آنِ شیخ قبیله ورئیس عشیره است وچنان چه رئیس قبیله ای بر هزار نفر حکومت کند ، به ظاهر هزار ویک رأی به صندوق ریخته می شود ولی در واقع یک رأی بیش تر وجود ندارد که آن هم رأی رئیس قبیله است ، زیرا آن هزار نفر ، بدون کوچک ترین تأمل وتفکر ، به خواسته او رأی می دهند ، واین گونه رأی گیری ، هر چند ظاهر دموکراتیک هم داشته باشد ، در معنا چیزی جز حکومت فرد نیست ، آن هم فردی خود خواه که به زور ونیرنگ خویش یا به عنوان میراث اسلاف ، حکومت عشیره را به دست گرفته است.

باید توجه داشت که تنها در مدینه ، پس از درگذشت پیامبر ، گروه انصار از دو عشیره بزرگ به نام های اوس وخزرج تشکیل می شدند ، ورئیس خزرجیان ، «سعد بن عباده» ورئیس طایفه اوس ، «اُسید بن حضیر» بود ، واگر بنا بود که فردی برای حکومت انتخاب شود ، مجموع خزرجیان تابع رأی رئیس خود ، وهمه اوسیان پیرو نظر رهبر خود بودند. واین قانون بر سایر قبائلی نیز که در حجاز ونجد زندگی می کردند ، حکومت می کرد. آیا با وجود چنین بافت اجتماعی ای که مردم نجد وحجاز آن روز داشتند ، صحیح وروا بود که پیامبر گزینش پیشوا را در اختیار مردم ودر حقیقت ، در اختیار شیوخ حاکم بر آنان بگذارد؟ وشکل بی محتوای دموکراسی ، نقاب فریبنده وبهانه موجه معدود عناصر متنفذی گردد ، که با زد وبندها ومحاسبات تنگ عشیره ای ، فرد مورد نظر خویش را بر امت تحمیل کنند؟

جانشین رسول خدا ، از نظر کمالات معنوی ومیزان علم وآگاهی ودرایت وتوانایی ، باید برترین فرد امت باشد ورؤسای عشایر که پیوسته با خودخواهی ها وخودمحوری ها بزرگ شده اند ، هرگز چنین فردی را انتخاب نمی کردند.

۲. دشمنان گوش به زنگ اسلام

روزی که رسول خدا درگذشت ، مثلّث منحوسی کیان اسلام را تهدید می کرد. از جانب شرق ، امپراتوری عظیم ساسانی (که خسرو پرویزش ، با وقاحت

۷۵۸۱