که تو را چنین به ناحق بر گردن مسلمانان سوار کرد (= معاویه) ، آن روز که دادخواه ، محمد ، دادستان خدا ، ودست وپای تو گواه جنایات تو در آن محکمه باشد ، خواهد دانست کدام یک از شما بدبخت تر وبی پناه تر هستید.

یزید ، ای دشمن خدا! وپسر دشمن خدا! سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم وکوچک تر از آن هستی که تحقیرت نمایم ، اما چه کنم اشک در دیدگان حلقه زده وآه در سینه زبانه می کشد. پس از آن که حسین کشته شد وحزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه حزب بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد ، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین ودهانشان از پاره گوشت های ما آکنده شده است ، پس از آن که گرگ های درنده برکنار آن بدن های پاکیزه جولان می دهند ، توبیخ وسرزنش تو چه دردی را دوا می کند؟!

اگر گمان می کنی با کشتن واسیرکردن ما سودی به دست آورده ای ، به زودی خواهی دید آن چه سود می پنداشتی ، جز زیان نیست. آن روز جز آن چه کرده ای حاصلی نخواهی داشت ، آن روز تو پسر زیاد را به کمک خود می خوانی واو نیز از تو یاری می خواهد! تو وپیروانت در کنار میزان عدل خدا جمع می شوید ، آن روز خواهی دانست بهترین توشه سفر که معاویه برای تو آماده کرده است این بود که فرزندان رسول خدا را کشتی. به خدا من جز از خدا نمی ترسم وجز به او شکایت نمی کنم. هرکاری می خواهی بکن! هر نیرنگی که داری به کار بگیر! هر دشمنی که داری نشان بده! به خدا این لکه ننگ که بر دامن تو نشسته است ، هرگز سترده نخواهد شد. سپاس خدا را که کار سروران جوانان بهشت را به سعادت پایان داد وبهشت را برای آنان واجب ساخت. از خدا می خواهم رتبه های آنان را فراتر برد ورحمت خود را بر آنان بیش تر گرداند ، چه او سرپرست ویاوری تواناست. (۱)

__________________

۱ ـ ابن ابی طیفور ، همان کتاب ، ص ۱۲ ۲۳.

۷۵۸۱