برای آن جهان آماده کردید : خشم خدا وعذاب دوزخ! گریه می کنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستن هستید! بیش بگریید وکم بخندید!

باچنین ننگی که برای خود خریدید ، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد. چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر وسید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما ویاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید وبرای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری وسرشکستگی زندگی کنید ؛ چه ؛ شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان برزمین افتد وزمین بشکافد وکوه ها درهم بریزد.

می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان ودختران که بی پرده در کوچه وبازار آورده اید ، چه کسانی هستند؟! می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت واحمقانه ای؟! ، کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب می کنید که از آسمان قطره های خون بر زمین می چکد؟ ، اما بدانید که خواری عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود. اگر اکنون ، خدا شما را به گناهی که کردید کیفر نمی کند ، آسوده نباشید ، خدا کیفر گناه را فوری نمی دهد ، اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی گذارد ، خدا حساب همه چیز را دارد».

این سخنان که با چنین عبارات شیوا از دلی سوخته بر می آمد ، واز دریایی مواج از ایمان به خدا نیرو می گرفت ، همه را دگرگون کرد. شنوندگان انگشت ندامت به دندان گزیده ، دریغ می خوردند. در چنان صحنه غم انگیز وعبرت آمیز مردی از بنی جعفی که ریشش از گریه تر شده بود ، شعری بدین مضمون خواند :

پسران این خاندان بهترین پسرانند وهرگز بر دامن فرزندان این خانواده

۷۵۸۱