چگونگی اطرافیان خود وشکل مواجهه دشمن عکس العملی مناسب نشان دهد ، تا بدین گونه «حقیقت مغلوب» را بر «فریب غالب» پیروز گرداند. این ؛ مشکل عمده روزگار امام حسن بود. در آن روزگار ، آن چه به نام «شهادت» شناخته شده بود وتأثیری که باید ، نداشت. در واقع شهادت نیز مانند بسیاری از پدیده ها ، زمینه مساعدی می خواهد تا بتواند از صورت یک شهادت واخلاص فردی در آید وشکل یک پدیده اجتماعی مؤثر به خود گیرد وخون شهید در رگ دیگر مردم ، حیات بیافریند.

قرائن تاریخی نشان می دهند که اگر امام با سپاه سست عنصری که دور او را گرفته بودند وقبلاً گذشت که چه کردند برمی خاست ومیان خود ومعاویه شمشیر می نهاد ، او را به زودی به عنوان یک شهید قهرمان ، نمی کشتند ، بلکه او را اسیرمی کردند! معاویه می خواست ننگی را که او وخاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند وروزی به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند ، از طریق اسیرکردن یکی از بزرگان آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله جبران کند. پس امام در صورت شکست خوردن ، به صورت شهیدی قهرمان آنسان که در عاشورا پیش آمد کشته نمی شد ، بلکه او به دست معاویه گرفتار می شد وسرانجام به گونه ای نامعلوم تلف می گشت ، واین ؛ یکی از زیان های بزرگ بود که در آن روز متوجه موضع حق می شد.

اگر در جنگ با سپاه معاویه ، سپاه امام مجتبی عليه‌السلام مغلوب می شد ، معاویه به سرزمین ها وشهرهای اسلام می تاخت وتا می توانست می کشت ، وبهویژه شهرهای مکه ومدینه وکوفه وبصره ودیگر آبادی هایی که در قلمرو حکومت علی بن ابی طالب وامام حسن قرار داشت. بدین گونه تعداد کشته شدگان برخلاف واقعه عاشورا محدود نمی ماند واز حساب می گذشت ، این بود آن حفظ خونی که امام از آن یاد می کرد». (۱)

__________________

۱ ـ حکیمی ، محمد رضا ، امام در عینیت جامعه ، صفحات : ۱۲۱ و ۱۳۳ و ۱۷۱.

۷۵۸۱