يَاْوى چون طَوىٰ يَطْوِى ، امر حاضر ايوِ تا آخر ، اسم فاعل آوٍ اسم مفعول مَاْوِىٌّ.

مهموز الفاء مضاعف هم از باب فَعَلَ يَفْعِلُ حكم مضاعف دارد ، چون «الأَزّ : بند دست از جاى بيرون رفتن» اَزَّ يَاِزُّ چون ضَرَبَ يَضْرِبُ پس حكم مهموز هر باب ، حكم صحيح آن باب دارد.

مضاعف (١) از باب فَعَلَ يَفْعُلُ «المدّ : كشيدن».

ماضى معلوم مَدَّ مَدّاٰ مَدُّوا تا آخر. اصل مَدَّ ، مَدَدَ بود ؛ اجتماع دو حرف اصلى در يك كلمه از يك جنس ثقيل بود اوّلى را ساكن كردند و در ثانى ادغام نمودند مَدَّ شد. و در مَدَدْن و مابعد او چون دٰال دوّم ساكن بود به سكون لازم ، ادغام ممكن نبود از اين جهت بر حال خود ماندند.

مستقبل معلوم : يَمُدُّ يَمُدّاٰنِ يَمُدُّونَ تا آخر. اصل يَمُدُّ ، يَمْدُدُ بود حركت دٰال اوّل را به ميم دادند و در دال ثانى ادغام نمودند يَمُدُّ شد و در يَمْدُدْنَ و تَمْدُدْنَ ادغام ممكن نبود چنانكه در مَدَدْنَ معلوم شد. ماضى مجهول : مُدَّ مُدّا مُدّوا تا آخر. مستقبل مجهول : يُمَدَّ يُمَدّانِ يُمَدُّونَ تا آخر ، امر حاضر را در مفرد مذكر چهار وجه جايز است.

مُدَّ مُدِّ مُدُّ اُمْدُدْ (٢) به فكِّ ادغام ، و در باقى يك وجه چون مُدّاٰ

____________________________

(١) سنضدد دو دال آخر اشاره است به مضاعف وسين ، سَمِعَ يَسْمَعُ و نون ، نَصَرَ يَنْصُرُ وضاد ، ضَرَبَ يَضْرِبُ.

(٢) از براى اينكه چون حركت آخر بجزمى نيفتاد هر دو دال ساكن شدند و تلفظ ممكن نشد در

۱۵۲۹۹