شخص بکار مىرود.
اراده بمعناى اول (= محبت) هر چند در مورد انسان، از قبيل اعراض و کيفيّات نفسانى است اما عقل مىتواند با تجريد جهات نقص، مفهوم عامّى را بدست بياورد که قابل اطلاق بر موجودات جوهرى و حتى بر خداى متعال باشد چنانکه در مورد علم نيز همين کار انجام مىدهد و از اينروى مىتوان «حبّ» را که قابل اطلاق بر محبت الهى نسبت به ذات خودش هم مىباشد يکى از صفات ذاتيّه به شمار آورد. پس اگر منظور از اراده الهى، حبّ کمال باشد که در مرتبه اول به کمال نامتناهى الهى، تعلق مىگيرد و در مراتب بعدى به کمالات ساير موجودات از آن جهت که آثارى از کمال او هستند مىتوان آن را از صفات ذاتيّه، قديم و واحد و عين ذات مقدس الهى دانست.
و اما اراده به معناى تصميم گرفتن بر انجام کارى، بدون شک از صفات فعليّه مىباشد که به لحاظ تعلق به امر حادث، مقيد به قيود زمانى مىگردد چنانکه در استعمالات قرآنى ملاحظه مىشود مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(١).
ولى بايد توجه داشت که اتّصاف خداى متعال به صفات فعليّه، به اين معنى نيست که تغييرى در ذات الهى حاصل شود يا عرَضى در آن، پديد آيد بلکه بدين معنى است که اضافه و نسبتى بين ذات الهى و مخلوقاتش از ديدگاه خاص و در شرايط معينى لحاظ مىشود و مفهوم اضافى ويژهاى به عنوان يکى از صفات فعليّه، انتزاع مىگردد.
در مورد اراده، اين رابطه در نظر گرفته مىشود که هر مخلوقى از آن جهت که داراى کمال و خير و مصلحتى بوده آفريده شده است پس وجود آن در زمان و مکان خاص و يا کيفيت مخصوص، متعلق علم و محبت الهى قرار گرفته و به خواست خودش آن را آفريده است نه اينکه کسى او را مجبور کرده باشد. ملاحظه اين رابطه، موجب انتزاع مفهومى اضافى بنام «اراده» مىگردد که از نظر تعلق به شىء محدود و مقيد، داراى حدود و قيودى خواهد بود، و همين مفهوم اضافى است که متّصف به حدوث و کثرت مىشود زيرا اضافه، تابع طرفين است و حدوث و کثرتِ يکى از طرفين، کافى است که اين اوصاف به اضافه هم سرايت کند.
__________________
١. سوره يس، آيه ٨٢.