است که هيچ نوع وابستگى به موجود ديگرى ندارد و حتى هيچ شرط و معدّى هم براى او نمى‌توان در نظر گرفت.

اما علت بودن خداى متعال براى مخلوقات، به معناى هستى بخش است که قسم خاصى از عليّت فاعلى مى‌باشد و براى توضيح اين مطلب ناچاريم نظرى اجمالى به اقسام علت بيفکنيم و تفصيل آنها را به کتب فلسفى، حواله دهيم.

مى دانيم که براى روييدن گياه، وجود بذر و خاک مناسب و آب و هوا و... ضرورت دارد و نيز لازم است که يک عامل طبيعى يا انسانى، بذر را در خاک بيفشاند و آب را به آن برساند. و همه اينها طبق تعريفى که براى علت، ذکر شد علتهاى رويش گياه بشمار مى‌روند.

اين علتهاى گوناگون را مى‌توان از ديدگاههاى مختلف، به اقسامى تقسيم کرد، مثلاً آن دسته از علل که وجود آنها همواره براى وجود معلول، ضرورت دارد «علل حقيقى» و آن دسته ديگر که بقاء آنها براى بقاء معلول، لازم نيست (مانند کشاورز براى گياه) «علل اِعدادى» يا «معدّات» ناميده مى‌شوند. و نيز علتهاى جانشين پذير را «علل جانشينى» و ساير علتها را «علل انحصارى» مى‌نامند.

اما نوع ديگرى از علت هست که با همه آنچه در مورد رويش گياه گفته شد تفاوت دارد، و نمونه آنرا مى‌توان در مورد نفس و بعضى از پديده هاى نفسانى ملاحظه کرد: هنگامى که انسانى يک صورت ذهنى را در ذهن خودش ايجاد مى‌کند يا تصميم بر انجام کارى مى‌گيرد پديده‌اى نفسانى و روانى بنام «صورت ذهنى» و بنام «اراده» تحقق مى‌يابد که وجود آن، منوط به وجود نفس است و از اينروى، معلول آن بشمار مى‌رود. ولى اين نوع معلول، بگونه‌اى است که هيچ استدلالى از علتش ندارد و نمى‌تواند جدا و مستقل از آن وجود داشته باشد. در عين حال، فاعليت نفس، نسبت به صورت ذهنى يا اراده، مشروط به شرايطى است که از نقص و محدوديت و ممکن الوجود بودنِ آن، نشأت مى‌گيرد. بنابراين، فاعليت واجب الوجود براى جهان، از فاعليت نفس نسبت به پديده هاى روانى هم بالاتر و کاملتر است و نظيرى در ميان ساير فاعلها ندارد زيرا او بدون هيچگونه نيازى معلول خود را به وجود مى‌آورد معلولى که تمام هستيش وابسته به اوست.

۵۱۱۳