مى شود، و هر جسمى يا خودبخود چرب است و يا بوسيله چيز ديگرى (روغن) چرب مىشود و محال است که چيزى نه خودش روشنى و چربى داشته باشد و نه بوسيله چيز ديگرى متّصف به اين صفات گردد و در عين حال، روشن يا چرب باشد!
پس ثبوت وجود هم براى يک موضوع يا بالذات است و يا بالغير، و هنگامى که بالذات نبود ناچار بالغير خواهد بود، بنابراين، هر ممکن الوجودى که خودبخود متّصف به وجود نمىشود بواسطه موجود ديگرى بوجود مىآيد و معلول آن خواهد بود. و اين همان اصل مسلم عقلى است که: هر ممکن الوجودى نيازمند به علت است.
ولى بعضى گمان کردهاند که مفاد اصل عليّت اينست که «هر موجودى احتياج به علت دارد» و بر اين اساس، اشکال کردهاند که بايد براى خدا هم علتى در نظر گرفت! غافل از اينکه موضوع اصل عليّت «موجود» بطور مطلق نيست بلکه موضوع آن «ممکن الوجود» و «معلول» است، و به ديگر سخن: هر موجود وابسته و نيازمندى محتاج به علت است نه هر موجودى.
محال بودن تسلسل علل
آخرين مقدمهاى که در اين برهان بکار گرفته شده اينست که سلسله علل بايد منتهى به موجودى شود که خودش معلول نباشد، و به اصطلاح تسلسل علل تا بى نهايت، محال است. و بدين ترتيب، وجود واجب الوجود بعنوان نخستين علت که خودبخود موجود است و نيازى به موجود ديگرى ندارد ثابت مىشود.
فلاسفه، براهين متعددى براى ابطال تسلسل، اقامه کردهاند ولى حقيقت اينست که بطلان تسلسل در مورد علل، قريب به بداهت است و با اندک تأملى روشن مىشود. يعنى با توجه به اينکه وجود معلول، نيازمند به علت و مشروط به وجود آن است اگر فرض کنيم که اين معلوليت و مشروطيت، عمومى باشد هيچگاه هيچ موجودى تحقق نخواهد يافت زيرا فرض مجموعهاى از موجودهاى وابسته بدون وجود موجود ديگرى که طرف وابستگى آنها باشد معقول نيست.
فرض کنيد يک تيم دونده، جلو خط شروع ايستادهاند و آماده دويدن هستند ولى هرکدام