واپسين لحظات حياتش حفظ کند و مىدانيم که هيچ نمىتواند به تحقق چنين شرايطى يقين داشته باشد. از سوى ديگر، کسى که مرتکب گناهى شد، اگر هيچ اميدى به آمرزش نداشته باشد گرفتار يأس و نوميدى مىشود و همين نوميدى، انگيزه ترک گناه را در او ضعيف مىکند و به ادامه راه خطا و انحراف مىکشاند. از اينروست که روش تربيت مربيان الهى اين است که همواره مردم را بين خوف و رجاء نگهدارند و نه چندان به رحمت الهى اميدوارشان کنند که دچار «اَمن از مکر الهى» شوند و نه چندان آنان را از عذاب بترسانند که گرفتار «يأس از رحمت الهى» گردند و چنانکه مىدانيم اينها از گناهان کبيره به شمار مىروند.
ش ٧. اشکال ديگر اين است که تأثير شفاعت در نجات از عذاب به معناى تأثير کار ديگران (شفاعت کنندگان) در سعادت و رهايى از شقاوت است در صورتى که به مقتضاى آيه شريفه «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى» تنها تلاش و کوشش خود شخص است که او را به سعادت مىرساند.
ج. سعى و کوشش شخص براى رسيدن به مقصود، گاهى بطور مستقيم انجام مىگيرد و تا پايان راه، ادامه مىيابد و گاهى بطور غيرمستقيم و با فراهم کردن مقدّمات و وسايط. شخصى که مورد شفاعت قرار مىگيرد نيز سعى و کوششى در تحصيل مقدّمات سعادت انجام مىدهد زيرا ايمان آوردن و تحصيل شرايط استحقاق شفاعت، کوششى و تلاشى در راه رسيدن به سعادت، محسوب مىشود و هر چند تلاشى ناقص و نارسا باشد و به همين جهت، مدتى گرفتار رنجها و سختيهاى برزخ و عرصات آغازين رستاخيز شود ولى بهرحال، خودش ريشه سعادت يعنى ايمان را در زمين دلش غرس کرده و احياناً آن را با اعمال شايستهاى آبيارى کرده به گونهاى که تا پايان عمر دنيويش نخشکد. پس سعادت نهائيش مستند به کوشش و تلاش خودش مىباشد هر چند شفاعت کنندگان هم به نحوى تأثير در بارور شدن اين درخت دارند چنانکه در دنيا هم کسان ديگرى مؤثر در هدايت و تربيت انسانها هستند و تأثير آنان به معناى نفى سعى و کوشش خود فرد نيست.