«آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ»(١).

ايمان آوردم به اين‌که خدايى جز همان کسى که بنى اسرائيل به او ايمان دارند نيست.

و دانستيم که چنين ايمانى اضطرارى، پذيرفته نخواهد شد(٢) اگر بتوان آن را ايمان ناميد.

پس قوام ايمان، به گرايش قلبى و اختيار است برخلاف علم و آگاهى که بدون اختيار هم حاصل مى‌شود. و از اينرو، مى‌توان ايمان را يک «عمل قلبى اختيارى» دانست، يعنى با توسعه در مفهوم «عمل» ايمان را هم از مقوله عمل به شمار آورد.

اما واژه «کفر» گاهى به عنوان عدم ملکه ايمان بکار مى‌رود و نداشتن ايمان خواه در اثر شک و جهل بسيط باشد يا در اثر جهل مرکب و خواه در اثر وجود گرايش مخالف و به صورت انکار عمدى و عنادآميز کفر ناميده مى‌شود و گاهى به قسم اخير يعنى جحود و عناد، اختصاص مى‌يابد که امرى وجودى است و ضدّ ايمان به شمار مى‌رود.

نصاب ايمان و کفر

بر حسب آنچه از آيات کريمه قرآن و روايات شريفه استفاده مى‌شود حداقل ايمان لازم براى سعادت ابدى عبارت است از: ايمان به خداى يگانه، و پاداش و کيفر اخروى، و صحّت آنچه بر انبياء (عليهم السلام) نازل شده است. و لازمه آن، تصميم اجمالى بر عمل به دستورات خداى متعال است. و عالى ترين مرتبه آن، مخصوص انبياء و اولياء الهى (سلام الله عليهم اجمعين) مى‌باشد.

و حداقل کفر عبارت است از: انکار يا شک در توحيد، يا نبوّت يا معاد، و يا انکار چيزى که بداند از طرف خداى متعال بر انبياء نازل شده است. و بدترين مراتب کفر، انکار عنادآميز همه اين حقايق با علم به صحّت آنها، و تصميم بر مبارزه با دين حق است.

بدين ترتيب، شرک (انکار توحيد) هم يکى از مصاديق کفر مى‌باشد. و نفاق، همان کفر باطنى است که توأم با فريبکارى و تظاهر به اسلام باشد و سقوط منافق (کافر نقابدار) بيش از ساير کفّار است چنانکه قرآن کريم مى‌فرمايد:

__________________

١. يونس / ٩٠.

٢. رجوع کنيد به درس نهم.

۵۱۱۳