بگو (شما گم نمى‌شويد بلکه) فرشته مرگ که بر شما گمارده شده شما را مى‌گيرد و سپس بسوى پروردگارتان بازگردانده مى‌شويد.

پس ملاک هويّت انسان، همان روح او است که بوسيله فرشته مرگ، گرفته شود و محفوظ مى‌ماند نه اجزاى بدن که متلاشى مى‌شود و در زمين، پراکنده مى‌گردد.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَل مُسَمًّى»(١).

خداى متعال جانها (يا اشخاص) را هنگام مرگشان مى‌گيرد و نيز کسى را که در خواب نمرده است (يعنى کسى که به خواب رفته و مرگش فرا نرسيده است) پس آنکه مرگش فرا رسيده، نگه مى‌دارد و آن ديگرى را تا سرآمد معينى رها مى‌کند.

و در بيان کيفيّت مرگ ستمکاران مى‌فرمايد:

«إِذِ الظّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ...»(٢).

هنگامى که ستمکاران در سکرات مرگند و فرشتگان دستهايشان را گشوده‌اند (و به آنان مى‌گويند) جانهاى خود را بيرون کنيد (= تسليم کنيد).

از اين آيات و آيات ديگرى که براى رعايت اختصار، از ذکر آنها صرف نظر مى‌کنيم استفاده مى‌شود که نفسيّت و شخصيّت هر کسى به چيزى است که خدا و فرشته مرگ و فرشتگان گمارده بر قبض روح، آنرا مى‌گيرند و نابودى بدن، آسيبى به بقاى روح و وحدت شخصى انسان نمى‌زند.

نتيجه آنکه: اولا در انسان، چيزى به نام روح وجود دارد، ثانياً روح انسانى، قابل بقاء و استقلال از بدن مى‌باشد نه مانند اعراض و صور مادّى که با تلاشى محلّ، نابود مى‌شوند، و ثالثاً هويّت هر فردى بستگى به روح او دارد، و به ديگر سخن: حقيقت هر انسان همان روح اوست و بدن، نقش ابزار را نسبت به روح، ايفاء مى‌کند.

__________________

١. سوره زمر، آيه ٤٢.

٢. سوره انعام، آيه ٩٣.

۵۱۱۳