نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْب وَ عَذاب» و در آيه (٥٢) از سوره حج نوعى القائات شيطانى براى همه انبياء ثابت مى‌کند زيرا مى‌فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَ لا نَبِيّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ».

پاسخ اين است که در هيچ يک از اين آيات، تصرفى که موجب مخالفت انبياء (عليهم السلام) با تکاليف الزامى شود به شيطان، نسبت داده نشده است. اما آيه (٢٧) از سوره اعراف، اشاره به وسوسه شيطان در مورد تناول از «شجره منهيّه» است که نهى تحريمى به خوردن از آن، تعلق نگرفته بود و فقط به آدم و حواء تذکر داده شده بود که خوردن از آن، موجب خروج از آن «جنت» و هبوط به «ارض» خواهد شد و وسوسه شيطان، سبب مخالفت آنان با اين نهى ارشادى گرديد. و اساساً آن عالَم، عالَم تکليف نبود و هنوز شريعتى نازل نشده بود. و اما آيه (٤١) از سوره ص اشاره به رنجها و گرفتاريهايى است که از ناحيه شيطان، متوجه به حضرت ايّوب (عليه السلام) گرديد و دلالتى بر هيچ نوع مخالفت آن حضرت با اوامر و نواهى الهى ندارد. و اما آيه (٥٢) از سوره حج، مربوط به کارشکنيهايى است که شيطان در مورد فعاليتهاى همه انبياء (عليهم السلام)مى کند و اخلالهايى است که در راه تحقق يافتن آرزوهاى ايشان در مورد هدايت مردم، انجام مى‌دهد و سرانجام، خداى متعال مکر و حيله هاى وى را ابطال، و دين حق را استوار مى‌سازد.

٤- شبهه چهارم آنکه، در آيه (١٢١) از سوره طه نسبت عصيان، و در آيه (١١٥) از همين سوره، نسبت نسيان به حضرت آدم (عليه السلام) داده است، و چنين نسبتهايى چگونه با عصمت آن حضرت، سازگار است؟

جواب اين شبهه از بيانات گذشته معلوم شد که اين عصيان و نسيان، مربوط به تکليف الزامى نبوده است.

٥- شبهه پنجم اين است که در قرآن کريم، نسبت دروغ به بعضى از انبياء (عليهم السلام) داده شده است و از جمله در آيه (٨٩) از سوره صافّات از قول حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى‌فرمايد: «فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ» در حالى که مريض نبود، و در آيه (٦٣) از سوره انبياء از قول آن حضرت مى‌فرمايد: «قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا» در حالى که خودش بتها را شکسته بود و در آيه (٧٠) از سوره يوسف مى‌فرمايد: «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» در حالى که برادران

۵۱۱۳