گناهان، اعم از کبيره و صغيره، معصومند و حتى از روى سهو نسيان هم گناهى از ايشان سر نمىزند، ولى بعضى از طوايف ديگر، عصمت انبياء را تنها از کبائر مىدانند، و بعضى ديگر از هنگام بلوغ، و برخى از هنگام نبوت. و از بعضى از طوايف اهل سنت (حشويّه و بعضى از اهل حديث) نقل شده که اساساً منکر عصمت انبياء شدهاند و صدور هر گناهى را از ايشان حتى در زمان نبوت و بصورت عمدى هم ممکن پنداشته اند.
پيش از آنکه منظور از معصوم بودن پيامبران يا بعضى ديگر از انسانها تنها عدم ارتکاب گناه نيست، زيرا ممکن است يک فرد عادى هم مرتکب گناهى نشود مخصوصاً اگر عمرش کوتاه باشد.
بلکه منظور اين است که شخص، داراى مَلکه نفسانى نيرومندى باشد که در سخت ترين شرايط هم او را از ارتکاب گناه، بازدارد مَلَکهاى که از آگاهى کامل و دائم به زشتى گناه و اراده قوى بر مهار کردن تمايلات نفسانى، حاصل مىگردد. و چون چنين مَلَکهاى با عنايت خاص الهى، تحقق مىيابد فاعليّت آن، به خداى متعال نسبت داده مىشود. و گرنه، چنان نيست که خداى متعال، انسان معصوم را جبراً از گناه، باز دارد و اختيار را از او سلب کند. عصمت کسانى که داراى مناصب الهى مانند نبوت و امامت هستند و به معناى ديگرى نيز به پروردگار، نسبت داده مىشود و آن اينکه او مصونيّت آنان را تضمين کرده است.
نکته ديگر آنکه: لازمه عصمت هر شخص، ترک اعمالى است که بر او حرام باشد مانند گناهانى که در همه شرايع، حرام است و کارهايى که در شريعت متبوع او در زمان ارتکاب، حرام باشد. بنابراين، عصمت يک پيامبر با انجام دادن عملى که در شريعت خود وى و براى شخص او جايز است و در شريعت قبلى حرام بوده، يا بعداً حرام مىشود خدشه دار نمىگردد.
و نکته سوم آنکه: منظور از «گناه» که شخص معصوم، مصونيّت از ارتکاب آن دارد عملى است که در لسان فقه «حرام» ناميده مىشود و همچنين ترک عملى که در لسان فقه «واجب» شمرده مىشود. اما واژه «گناه» و معادلهاى آن، مانند «ذنب» و «عصيان» کاربرد وسيعترى دارد که شامل «ترک اولى» هم مىشود و انجام دادن چنين گناهانى منافات با عصمت ندارد.