اجزاء همبسته آنرا تشکيل مى‌دهند بگونه‌اى بيافريند که متناسب با آن هدف نهائى باشد. و نيز مقتضاى حکمت و عدل الهى اينست که هر انسانى را به اندازه استعدادش مورد تکليف قرار دهد(١) و سپس با توجه به توانايى و تلاش اختيارى وى درباره او قضاوت کند(٢) و سرانجام، پاداش يا کيفرى در خور کارهايش به او عطا فرمايد(٣).

دليل عدل الهى

چنانکه اشاره شد عدل الهى، طبق يک تفسير، بخشى از حکمت الهى، و طبق تفسير ديگر، عين آنست و طبعاً دليل اثبات آن هم همان دليلى خواهد بود که حکمت الهى را اثبات مى‌کند و در درس يازدهم به آن اشاره شد و در اينجا به توضيح بيشترى درباره آن مى‌پردازيم:

دانستيم که خداى متعال، بالاترين مراتب قدرت و اختيار را دارد و هر کار ممکن الوجودى را مى‌تواند انجام دهد يا ندهد بدون اينکه تحت تأثير هيچ نيروى مجبورکننده و مقهورکننده‌اى قرار بگيرد. ولى همه آنچه را مى‌تواند انجام نمى‌دهد بلکه آنچه را مى‌خواهد و اراده مى‌کند انجام مى‌دهد.

و نيز دانستيم که اراده او گزافى و بى حساب نيست، بلکه آنچه را که مقتضاى صفات کماليّه‌اش باشد اراده مى‌کند. و اگر صفات کماليّه او اقتضاى کارى را نداشته باشد هرگز آنرا انجام نخواهد داد. و چون خداى متعال، کمال محض است اراده او اصالتاً به جهت کمال و خير مخلوقات، تعلق مى‌گيرد و اگر لازمه وجود مخلوقى پيدايش شرور و نقايصى در جهان باشد جهت شرّ آن، مقصود بالتّبع خواهد بود يعنى چون لازمه انفکاک ناپذير خير بيشترى است بالتَبَع آن خير غالب، مورد اراده الهى واقع مى‌شود.

پس مقتضاى صفات کماليّه الهى اينست که جهان بگونه‌اى آفريده شود که مجموعاً داراى بيشترين کمال و خير ممکن الحصول باشد، و از اينجا صفت حکمت براى خداى متعال، ثابت

__________________

١. «لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها». سوره بقره، آيه ٢٨٦.

٢. «وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ». سوره يونس، آيه ٥٤.

٣.«فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». سوره يس، آيه ٥٤

۵۱۱۳